پسری آریایی

 

پسری از جنس دیوانگی

 

واااااااااای !

چقدر من با این آهنگ اشک ریختم!

چقددددددددرررر!

الآنم اشک تو چشام حلقه زده!

دندونامو به هم فشار می دم!

و دیروز یادم میاد!

دیروزی که دوباره قلبم درد گرفت!

دوباره اشکم در اومد!!!!!

ااااه!

چقدر ابله هستم مننننننن!

با همه ی ابلهیم واسه تموم شدن این زندگی می شه گفت لحظه شماری می کنم

همش تو خیابون که می رم و این احساس رو دارم که در چند قدمیم داره راه می ره!یا چند لحظه پیش اینجا درس می خونده!!

هم این حس قشنگه هم درد آور

روز اول اشکم رو در اورد! روز بعدش اصلا نتونستم از اونجا رد شم!!!واسه همین اونروز پیلده نرفتم و به راننده گفتم از یه مسیر دیگه برو!!

بد من محکوم می شم!

.

 حالا من تورو فراموش کردم یا تو منو؟

 

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:پسر,دیوانه,پسر دیوانه,پسری از جنس دیوانگی,دیوانگی,ساعت 14:1 توسط Iman| |


Power By: LoxBlog.Com